نویسنده: محمد علی حاجیلو




 
پس از سقوط خلافت عباسیان در سال 656هق جنبشهای شیعی در جهان اسلام به دلایل متعددی اوج گرفت. این اوج گیری در شکلهای مختلفی خود را نشان داد. اختلاط تشیع و تصوف یکی از مهمترین جلوه های اوج گیری تشیع در تمامی بلاد اسلامی بود، علاوه بر آن جنبشی گسترده از تشیع غالی از شمال سوریه تا سرزمین های گسترده آناتولی و از آنجا تا شمال عراق و غرب ایران در حال شکل گیری بود. این جنبش برای قرنها به طور محدود در این بلاد از دسترس دستگاه خلافت به دور مانده بود. بسیاری از وابستگان به این فرقه پس از قرن هشتم در صف مریدان خاندان شیخ صفی در آمدند. گستردگی این موج تا آن اندازه بود که بر اساس گفته ها، در اوایل قرن دهم بیش از 4/5 مردم آناتولی بر عقاید شیعی از نوع غالی آن بوده اند. عثمانیها که در قرن نهم هجری در بخشی از سرزمینهای اسلامی قدرت را به دست گرفته بودند، داعیه خلافت اسلامی را داشتند، در کنار آنها مالکان نیز داعیه دفاع از مذهب سنت را داشتند، مشکل عمده در برابر این گروه فرقه های صوفی بودند که اگر چه به ظاهر در لباس تصوف زندگی می کردند، اما از نیروی بالایی برای سازماندهی یک جنبش سیاسی برخوردار بودند. در اواخر قرن نهم یکی از جریانهای تصوف «جریان وابسته به خاندان شیخ صفی» خرقه صوفیانه را کنار گذاشت، لباس رزم پوشید و با هواداران فراوانش برای کسب قدرت سیاسی به جدال با قدرتهای پراکنده آن روزگار ایران پرداخت، مهم ترین مشخصه این جنبش رها کردن پوسته تسنن و مطرح کردن عقیده ای مختلط از تصوف و تشیع بود که به مرور زمان و پس از رسمیت یافتن تشیع در ایران به علت حضور نیرومند و پر قدرت علمای شیعه در دربار صفوی به آیینی جدا از تصوف و حتی مخالف با آن تبدیل شد.

از طریقت تا سیاست

نسب صفویان به شیخ صفی الدین اردبیلی، صوفی مشهور قرن هفتم و هشتم هجری می رسد. در دوره ایلخانی که تصوف در ایران به اوج خود می رسد شیخ صفی از نفوذ و اعتبار فراوان برخوردار بود، خانقاه او در اردبیل میعادگاه هزاران تن از مریدانش بود که هر ساله از نقاط مختلف به آن سو می شتافتند.(1) علاوه بر مردم، پادشاهان مغول و سردمداران حکومت وقت نیز به او احترام زیادی می گذاشتند.
رشیدالدین فضل الله تمدانی، از وزرا و صاحب منصبان دوره ایلخانی خود از مریدان شیخ بود و به او ارادت می ورزید.(2)
اهمیت طریقت شیخ صفی رد آن بود که او بر خلاف برخی از طریقتهای موجود، طرفداران خود را به اجرای فرایض مذهبی دعوت می کرد، به همین علت علما هرگز به مخالفت با او برنخاستند.(3)
محبوبیت و نفوذ فراوان شیخ صفی، زمینه مناسبی را برای فعالیتهای بعدی فرزندانش فراهم آورد، پس از صفی رهبری خانقاه صفوی به پسرش صدرالدین منتقل شد. شبکه تبلیغاتی صفویان در زمان او از آسیای صغیر تا ماوراءالنهر گسترده شده بود.(4) رابطهایی به نام خلیفه بین مریدان و مرشد ارتباط برقرار می کردند، با این حال هیچ گونه تلاش علنی برای به دست گرفتن قدرت سیاسی تا زمان شیخ جنید صورت نگرفت و ظاهراً شیوخ صفوی به همان نفوذ گسترده معنوی خود قانع بودند. واقعه مهمی که از زمان شیخ صفی تا زمان جنید رخ داد گرایش شیوخ صفی به تشیع بود، اگر چه در کتاب صفوه الصفا بر شیعی بودن شیخ صفی اشاره شده است.(5) اما به نظر می رسد که تا قبل از جنید مذهب آنها همان تسنن آمیخته با تصوف بود که در آن جایگاه والایی برای اهل بیت علیهم السلام قائل بودند. جانشین شیخ صدرالدین، فرزندش خواجه علی معروف به علی سیاه پوش بود. بنابر بعضی از نوشته ها او نخستین مرد خاندان صفویه است که آشکارا از مذهب تشیع جانبداری کرده است.(6) در دوره پیشوایی خواجه علی دامنه قدرت سلسله قراقونلو که شیعه مذهب بودند گسترش یافت و هواخوهان صفویه رو به ازدیاد نهادند.(7) هنگام لشکرکشی تیمور به آسیای صغیر و در جنگ با بایزید عثمانی عده زیادی به اسارت تیمور در آمدند که با شفاعت خواجه علی آزاد شدند و به جمع مریدان او پیوستند و به روملو معروف شدند.(8)
پس از مرگ شیخ علی در سال 832هق در بیت المقدس، ابراهیم معروف به شیخ شاه جانشین پدر شد، اما او قدرت و توانایی معنوی پدرش را نداشت، از زمان ابراهیم و پسرش جنید دعوت خواجه علی اندک اندک به اندیشه ای برای ایجاد یک نهضت انقلابی تبدیل شد.(9) کوشش جدی شیخ ابراهیم در راستای افزایش مریدان صفوی و انتشار دعوت صفویه در مدت 21 سال مرشدی خانقاه اردبیل، از راه فرستادن نماینده و مبلغ بر اساس برنامه دقیق و منظم دنبال شد.(10)
با درگذشت ابراهیم در سال 851هق شیخ جنید بر تخت حکومت پدر نشست و با درک قدرت نفوذ و تشکیلات به جای مانده از اجدادش برای به دست گرفتن قدرت سیاسی تمایل نشان داد و به قول قزوینی؛ چون نوبت ارشاد به حضرت سلطان جنید رسید آن حضرت داعیه سلطنت صوری نمودند.(11) دوران مرشدی شیخ جنید همزمان با آشفتگی تیموریان پس از مرگ شاهرخ در سال 850هق، نهضت مذهبی مشعشعیان (نهضتی با رنگ و بوی شیعی در جنوب غربی ایران) و حکومت میرزاجهانشاه، یکی از امرای مشهور سلسله قراقویونلو بود. جنید به بهانه مبارزه با کفار سپاهی از پیروان خود را گرد آورد و لباس مخصوصی برای آنها تهیه کرد. اقدامات جنید جهانشاه را به هراس انداخت، جهانشاه او را چنین تهدید کرد که اگر از قلمرو او خارج نشود به اردبیل لشکرکشی خواهد کرد و قتل عام به راه خواهد انداخت.(12) جنید به ناچار از اردبیل خارج شد و به آناتولی جایی که پیروان زیادی داشت پناه برد.(13) جنید نیز مدتها در آناتولی و سوریه سرگردان بود و به علت نپذیرفتن او توسط حکام محلی و مخالفت علما با اعتقاداتش نمی توانست در جایی مستقر شود. این سرگردانی و دربه دری عزم او را در به دست گرفتن قدرت جزم تر کرد، در این دوران تلاشهای تبلیغاتی جنید به دلیل ویژگیهای خاص فرهنگی قبیله های منطقه با استقبال آنها روبه رو شد و در مراحل بعد به نفع صفویان تمام شد. شاید جنید به علت درک ویژگیهای اعتقادی مردم این منطقه که با نوعی تشیع ابتدایی آمیخته با غلو مشخص می شد تشیع غالیانه خود را در این منطقه بروز داده است. این قبایل که همگی در جهل و ناآگاهی به سر می بردند در اثر جاذبه شخصیت شیخ جنید و سخنان او چنان خود باخته او شدند که خود را بنده و او را پروردگار خود دانستند. مریدان شیخ جنید شرط صوفیگری را اطاعت کورکورانه از او و جان باختن در راه مرشد کامل خود تلقی می کردند. آنها او را تجسم خدا در وجود انسان و خدای زنده می پنداشتند.(14) همین اعتقادات علما را تحریک کرد که هم جنید و هم کسانی که به او گرایش پیدا کنند را کافر بخوانند. در همین احوال اوزون حسن، پادشاه آق قویونلو(15) برای استفاده از قدرت پیروان و نفوذ معنوی جنید در مقابل باقره قویونلوها از او دعوت کرد تا به مقر حکومتش در دیار بکر رهسپار شود.
جنید در دیار بکر با خواهر اوزون حسن ازدواج کرد، پس از اقامتی چهار ساله در دیار بکر به اردبیل بازگشت و در آنجا برای جذب پیروان جدید به فعالیتهای خود ادامه داد. دربار جهانشاه دوباره او را از اردبیل اخراج کرد، جنید در سال 863هق به همراه تعدادی از پیروانش ظاهراً برای جهاد با کفار و احتمالاً برای جنگ با شیروانیان به قفقاز رفت و در جنگ با آنان کشته شد. پس از جنید فرزندش حیدر که خواهر زاده اوزون حسن بود همراه اوزون حسن به اردبیل رفت و در حالی که نُه ساله بود بر مسند رهبری خانقاه تکیه زد، حیدر در اواخر عمر اوزون حسن با دختر او مارتا ازدواج کرد و ثمره این ازدواج اسماعیل بود که بعدها به عنوان اولین پادشاه صفوی تاج گذاری کرد. به هر حال حیدر در جمع آوری و تشکیل سپاه به سرعت راه پدر را دنبال کرد. تاج قزلباش که کلاهی قرمز دارای دوازده تَرک(16) بود، در همین دوره رواج یافت و پیروان صفویه از این به بعد با این کلاه شناخته می شدند و عثمانیها به تمسخر به آنها قزلباش (سرخ سر) می گفتند. هسته اولیه قزلباشها در این دوره شکل گرفت، سپاه قزلباش متشکل از پیروان صفویه از چند قبیله ترکمن بودند که مهمترین آنها عبارت بودند از: روملو، شاملو، استاجلو، قاجار، قره مانلو، ذوالقدر، افشار و تکلو، این سپاه از عوامل اصلی قدرت صفویان محسوب می شدند. مرگ اوزون حسن و کشمکشهای جانشینان او (خلیل و یعقوب) باعث شد که شیخ حیدر به بهانه خونخواهی پدرش با عنوان جهاد برضد چرکسهای مسیحی، در صدد عبور از شیروان و تسخیر گرجستان بر آید. در سال 892 هق شاه شیروان از سلطان یعقوب آق قریونلو، که داماد او بود، درخواست کمک کرد. سپاه متحد شیروان و ترکمن سپاه کوچک صوفیان را شکست داد و حیدر نیز به قتل رسید. حیدر در حیات خود از نظر اعتقادی و نظامی تغییر عمده ای را در فرقه صوفیه ایجاد کرد و عقاید افراطی و تعصب مذهبی را در میان پیروان صفویه شدت بخشید. در زمان او در برخی از ولایتهای آسیای صغیر دسته ای از شیعیان غالی ظهور کردند که از نظر مذهبی فوق العاده متعصب بودند، تا آنجا که قتل سنیها را نیز جایز می دانستند.(17) این عقاید افراطی بعدها در سیاست مذهبی شاه اسماعیل نقش عمده ای ایفا کرد و عامل برخی سختگیریهای مذهبی شد. پس از کشته شدن شیخ حیدر در جنگ با یعقوب بیک آق قویونلو و شروانشاه، اسماعیل که کودکی یکساله بود همراه دو برادر و مادرش در قلعه اصطخر فارس زندانی شد. پس از مرگ یعقوب بیک و بروز اختلاف در بین بازماندگان او و در نهایت پیروزی رستم بیک (نوه اوزون حسن) او برای استفاده از نیروی صفویان در مقابل رقبای خود فرزندان شیخ حیدر را آزاد کرد و آنان را به تبریز فرا خواند، اما در تبریز کار سلطان علی برادر بزرگتر اسماعیل بالا گرفت.(18) بنابراین رستم بیک از وجود سلطان علی احساس خطر کرد و قصد دستگیری آنها را داشت که سلطان علی به همراه عده ای از طرفداران خود به سوی اردبیل فرار کرد.(19) اما سپاه رستم بیک او را تعقیب کرد و در نزدیکی اردبیل جنگ سختی بین طرفین در گرفت که منجر به قتل سلطان علی شد. او قبل از مرگ گروه اندکی از هواداران خاص خود را، که بعدها «اهل اختصاص» نامیده شدند و نقش مهمی در به قدرت رساندن اسماعیل داشتند، انتخاب کرد و برادرانش را به آنها سپرد.(20)
تلاش مأموران حکومتی برای دستگیری اسماعیل به جایی نرسید و اسماعیل با کمک فدائیان و دوستدارانش به لاهیجان که مقر حکومتی کارکیا میرزا علی، از حکمرانان شیعه گیلان بود رفت، کارکیا میرزا علی برای اسماعیل احترام زیادی قائل شد و شمس الدین لاهیجی که از علمای شیعه گیلان بود را به تعلیم او گماشت.(21)
در مدتی که اسماعیل مخفی بود همچنان ارتباط او با مریدانش برقرار بود. یاران اهل اختصاص در کنار او حضور داشتند و مریدان او نیز مخفیانه به دیدارش می شتافتند و هدایایی برای او می بردند. در این زمان تشکیلات خانقاه صفوی جنان منظم و استوار شده بود که مرگ شیوخ و مخفی شدن شاه اسماعیل خدشه ای به آن وارد نمی ساخت. در مدتی که اسماعیل در گیلان بود حوادثی اتفاق افتاد که زمینه را برای خروج او فراهم کرد.
در سال 902 هق رستم پادشاه آق قویونلو که هنوز هم در پی جست و جوی فرزندان حیدر بود درگیر منازعات داخلی شد. در این زمان با یزید، سلطان وقت عثمانی سپاهی به سرکردگی احمد میرزا فرزند سلطان یعقوب و داماد خود روانه ایران کرد.(22) احمد میرزا با کمک سپاه بایزید، رستم را شکست داد و بر تخت سلطنت نشست، اما حکومت احمد میرزا نیز دیری نپایید و او با گرفتار شدن در چنگال رقبای دیگر جان باخت. پس از قتل احمدمیرزا (در سال 903هق) حکومت آق قویونلو دچار سقوط شد و درگیری رقبا قدرت حکومت مرکزی را به شدت کاهش داد. در سال 906هق پس از مدتها درگیری قرار بر این شد که عراق و فارس را به سلطان مراد و آذربایجان و دیار بکر را به الوندبیک بدهند، این تدبیر نیز کارساز نشد و اختلافات ادامه یافت. از سوی دیگر در شرق ایران نیز سلطان حسن بایقرا وارث امپراطوری تیموری گرفتار درگیریهای داخلی و حملات ازبکها شده بود و قدرتش رو به کاهش بود.
با توجه به آنچه گفته شد روشن می شود که در این زمان قلمرو ایران دچار هرج و مرج و ناامنی شده بود و در نتیجه فقدان حکومت مرکزی، حکام محلی به تدریج به استقلال نسبی دست می یافتند و برای خود حکومت مستقلی تشکیل می دادند.
در چنین شرایطی اسماعیل میرزا به طرف اردبیل حرکت کرد. در بین راه به تدریج به سپاهیان اسماعیل اضافه می شد.(23) در سال 906هق اردوی اسماعیل به سوی زنجان کوچ کرد، انتخاب این محل بدان سبب بود که قبایل هوادار اسماعیل که بیشتر در این نواحی ساکن بودند می توانستند به اردوی اسماعیل ملحق شوند. در این محل هفت هزار نفر از هوادارانش از طوایف قزلباش به او پیوستند.(24) اسماعیل، شیروان را به عنوان اولین هدف نظامی خود برگزید. انتخاب شیروان می توانست چند دلیل داشته باشد، یکی آنکه دو تن از اجداد اسماعیل در این منطقه کشته شده بودند، دیگر آنکه این منطقه دارای ثروت بسیار زیادی بود و حکومت شیروان هم چندان مقتدر نبود و درگیری داخلی میان آق قویونلوها امکان کمک رسانی فوری به شیروان را منتفی می کرد. به هر حال سپاه اسماعیل حکومت شیروان را در هم شکست و فرخ یسار نیز به قتل رسید.
در این زمان الوند آق قویونلو خود را برای سرکوبی اسماعیل آماده می کرد. در شرور که ناحیه ای نزدیک نخجوان بود میان دو طرف جنگ سختی به وقوع پیوست که با پیروزی کامل اسماعیل پایان پذیرفت. در سال 907هق سپاه صفویان پس از این پیروزی وارد تبریز شد و آن را تصرف کرد و اسماعیل خود را شاهنشاه ایران خواند و علی رغم ترس و واهمه اطرافیان از عکس العمل سنیها دستور داد که خطبه به نام ائمه علیهم السلام بخوانند، سپس شیعه را مذهب رسمی اعلام کرد.(25)

سیاست مذهبی صفویان

در بخش پیشین همواره به دو جنبه معنوی و سیاسی خاندان صفویه که تا زمان اسماعیل اول تقریباً به موازات یکدیگر روند تکاملی خود را طی می کردند اشاره شد.
در زمان اسماعیل اول بُعد سیاسی شیوخ صفوی بر ابعاد معنوی و عقیدتی صوفیانه آنها غلبه پیدا کرد. علامه مجلسی دعوت از محقق کرکی برای اقامت در ایران را در ردیف اقدامات صوفی زدایی شاه اسماعیل می داند.(26) با آنکه هدف شاه اسماعیل و یا شاه طهماسب از دعوت علمای شیعه عرب به ایران چیز دیگری بود اما در عمل چنین نتیجه ای حاصل شد. از آن پس در طول عصر صفوی این دو بُعد گاه به موازات یکدیگر و زمانی با برتری یکی بر دیگری سیاست دولت صفوی را تعیین می کردند. سلسله وار بودن تاریخی هر دو جنبه معنوی و سیاسی عصر صفوی از اهمیت خاصی برخوردار است.
پیروی از عقیده نیابت حضرت مهدی(عج) از جانب حکمرانان صفوی و تکیه بر تشیع در حقیقت اعم سیاست مذهبی این سلسله در طول سالهای حکومت را تشکیل می داد.
با توجه به نوسانات طی شده در طول عصر صفوی سیاست مذهبی صفویان را می توان به سه دوره تقسیم کرد:(27)
1.دوره آغاز: دوره ای که با سیاست خاص مذهبی شاه اسماعیل یکم آغاز می شود و برخی از نوآوریها و تغییرات توسط او ایجاد می شود، همچنین این دوره با غلبه تفکر ایجاد یک حکومت مذهبی و تحکیم آن همراه است که به کمک قزلباشها و در رأس آن مقام مذهبی آنان (شاه اسماعیل یکم) برقرار شد.
2.دوره اوج: دوره ای که مذهب و روحانیون از اقتدار خاصی که شاه اسماعیل یکم بدعتگذار آن بود برخوردار می شوند و این اقتدار در طول سلطنت شاه طهماسب اول نیز ادامه پیدا می کند، همچنین سالها از عصر شاه عباس اول را در بر می گیرد.
3.دوره افول: دوره ای که از اواسط سلطنت شاه عباس اول آغاز می شود و برکناری بسیاری از روحانیون و حذف مقام آنان را در پی دارد، به طوری که در عهد شاه سلیمان صوفیان و روحانیون به جز یک دوره کوتاه، به کارهای مهم و سطح بالا گماشته نمی شدند و مذهبی ها از مقام کمتری برخودار بودند، حتی مشاغلی مانند نسقچی گری و مهتری(28) به آنان واگذار نمی شد.
شاه اسماعیل اول با برخورداری از عقاید خاص صوفیان و مقام مذهبی خود حرکت تاریخی اش را آغاز کرد و به اعتبار چنین پشتوانه ای بود که اسماعیل پس از ورود به تبریز و تاج گذاری در سال 907هق شیعه امامی را به عنوان مذهب رسمی اعلام کرد.(29) به همین منظور به دستور شاه اسماعیل خطبه ای به نام دوازده امام خوانده شد و اذان و اقامه راستین نماز با عبارتهای «اشهد ان علیا ولی الله» و «حی علی خیرالعمل» مرسوم شد. شاه اسماعیل به خاطر ابراز ارادت خود به خاندان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دستور داد تا عبارت های «لااله الاالله»، «محمد صلی الله علیه و آله رسول الله» و «علی علیه السلام ولی الله» را روی یک طرف سکه ها ضرب کنند.(30) شاه اسماعیل تنها به دوستی امامان علیهم السلام و ترویج شیعه اکتفا نکرد بلکه او همپای تولی فرهنگ تبری را نیز ترویج کرد و چنین مقرر کرد که پس از اتمام اذان، تبری و لعن بر دشمنان دین حضرت محمد صلی الله علیه و آله و تولی بر آل او کنند.(31) بدین ترتیب در آغاز سلطنت شاه اسماعیل اول مذهب تابع سیاست بود و در برخی از تشکیلات دولتی و مقامات سعی می کردند از روحانیون استفاده کنند. به این صورت تلفیق یا مشارکتی از هر دو پدید آمد. عالم آرای صفوی از دو نفر به نام شیخ زاده لاهیجی و شیخ علی عرب کرکی به عنوان مشاوران مذهبی شاه اسماعیل یاد می کند.(32) محقق کرکی که در سال 940 هق وفات یافت یکی از نخستین علمای شیعه عرب زبان بود که در دهه دوم قرن دهم هجری قمری به دعوت شاه اسماعیل به ایران آمد، او مدتی در ایران ماند سپس به عراق بازگشت و بار دیگر در عصر طهماسب به ایران آمد.(33) با این وجود اگر قرار بود تشیع مذهب رسمی دولت صفویه باشد، در مساجد و منابر تبلیغ شود، در مدارس تدریس صورت گیرد و این مسائل در سیستم قضایی، اقتصادی و سیاسی جامعه مبنای عمل قرار گیرد، برای تلیغ این مذهب و تبیین احکام حتماً بایست علما و فقهایی وجود می داشتند. در این دوره تعداد این علما در ایران بسیار محدود بود، به نحوی که حتی یافتن کتب فقهی شیعه نیز چندان آسان نبود.(34) در تحلیلی دیگر این دعوت به عنوان تلاش شاه اسماعیل برای کاهش قدرت قزلباشها ارزیابی شده است. البته این موضوع درباره شاه طهماسب به واقعیت نزدیک تر است، همچنین نباید از تسلط علمای عرب تبار بر مبانی فقهی و کلامی اهل سنت و جدلهای نظری آنان با اهل سنت غافل شد. مطمئناً این تواناییها می توانست دولت صفوی را در رویارویی نظری با اهل سنت یاری کند.(35) مهمترین کار کرکی در ایران تقویت پایه های نظری تشیع نوپای صفوی، همچنین ایجاد حوزه های علمی به خصوص در شهرهای اصفهان، قزوین و کاشان و در پی آن تربیت شاگردانی بود که علوم دینی را در میان مردم ایران گسترش می دادند.(36)
بنیانگذار صفویه در زمان حکومت خود که از سال 907 تا 930هق بود به طول انجامید همچنین موفق شد تا با بهره گیری از یک ایدئولوژی ضد سنی گری تشیع را در ایران نهادینه کند تا به این شکل سدی در مقابل دولت عثمانی و ازبکها ایجاد کند.(37) در عهد طهماسب یکم، یعنی از سال 930 تا 982هق سعی بر آن بود که سیاست اسماعیل اول دنبال شود. طهماسب به محض اینکه بر تخت قدرت نشست و بر مناطق بیشتری تسلط یافت فتح نامه صادر کرد و خود را بنده شاه ولایت نامید.(38) سیاست مذهبی او نیز همانند گذشته مبنی بر احترام خاص به سادات و علمای دین بود.(39)
طهماسب اول نه تنها مقامات بالا مانند نقابت را از میان سادات انتخاب کرد بلکه دختر و خواهرش را نیز به عقد سادات در آورد. در دوره او مقام صدر که بالاترین مقام دربار بود به علما واگذار شد،(40) همچنین طهماسب اول در یک اقدام تبلیغی در سال 939هق رسماً از گناهان گذشته خود توبه کرد.(41) پدیده ای که در این عصر ظهور کرد و بعدها نیز ادامه یافت صدور دستورات عمومی برای اجرا کردن امر به معروف و نهی از منکر بود.(42) صدور این قبیل دستورات سابقه دیرینه داشت و در دوره غازان خان با صدور این دستورات در بعضی از زمینه ها از جمله نهی شرابخوار و فساد جنسی به صورت یک سنت سیاسی در آمده بود.
اسماعیل دوم از سال 984 تا 985هق سعی کرد از لحاظ مبارزات و فعالیتهای مذهبی، همچنین از نقطه نظر اجتماعی در نظام ادارات و اجتماعات مانند قضاوت و وضع مالیاتها تعادل به وجود آورد و از اختلافات مذهبی جلوگیری کند؟ قتل عام برادران خود و تعداد زیادی از خاندان صفوی و ظلم و ستم فراوان به رعایا و بی اعتنایی به اعتقادات شیعی باعث شد. تا او را متمایل به تسنن و اهل جماعت بدانند.(43) وی اقدام او به براندازی رسم تبرایی از دشمنان اهل بیت علیهم السلام در قزوین، همچنین کمک به رشد سنیهای باقی مانده و کمک کردن به آنها که توسط میرمخدوم از علمای مورد توجه اسماعیل انجام گرفت، گمان تسنن را درباره او تقویت کرد. با توجه به اینکه میرمخدوم در دوره طهماسب به علت متهم بودن به تسنن مورد توجه شاه نبود اما در دوره شاه اسماعیل دوم از نزدیکان او به حساب می آمد.(44) بنابراین این تصور در ذهن به وجود می آید که اسماعیل به خلاف اعقاب خود گرایش به سنی گرایی داشته است؟! از طرفی اسماعیل دوم از حضور مقتدرانه عالمان شیعه ناخشنود بود و با آنان رفتار مناسبی نداشت، علما نیز در مقابل اقدامات او برای محو کردن مظاهر شیعی، به اهل تسنن بودن او رأی دادند و از او روی برگرداندند.(45) شاه اسماعیل نیز تحت فشار روحانیون و اطرافیانش برای رفع تهمت سنی گری از خود و جلب رضایت شیعیان و علماء دستور داد تا بر روی سکه ها شعری نوشته شود که نشان از ارادت ایرانیان به اهل بیت علیهم السلام داشت، مضمون شعر چنین بود:

ز مشرق تا به مغرب گر امام است
علی و آل او ما را تمام است(46)

از سال 985 تا 989 هق در دوره سلطنت محمد خدابنده، برادر اسماعیل دوم سیاست مذهبی خاصی مشاهده نشد، او بیشتر وقت خود را صرف همکاری با قزلباشهایی کرد که در دوره او فوق العاده قدرت یافته بودند. از سال 989 تا 1038 هق سیاست شاه عباس اول در زمینه مذهب تا حدی متعادل تر از گذشتگانش بود. و به طور کلی تعصب کمتری نسبت به مذاهب از خود نشان می داد، اما با علاقه کافی به ترویج دین اسلام(47) و تقویت تشیع می پرداخت.(48) رفتار ملایمت آمیز او نسبت به پیروان سایر مذاهب از نظر سیاست خارجی وجهه ویژه ای به دربار شاه عباسی بخشیده بود. او به اقلیتهای مذهبی توجه بسیاری داشت و در دوره او برای بهبود اوضاع اجتماعی آنان دستوراتی صادر شد. یکی از اقدامات او به دست گرفتن اموری بود که سابقاً توسط روحانیون اداره می شد، این عامل باعث کاهش نفوذ روحانیون در دربار صفوی شد، با این حال شاه عباس اول شخصی پایبند به مذهب بود. به دستور او و به علت ارادتش به خاندان ائمه علیهم السلام روی مهر دستورات رسمی عبارت «کلب آسان علی» و «کلب آستان ولایت» حک شده بود.(49) همچنین در سالگشت شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از روز 19 تا 27 رمضان هر سال مجالس روضه خوانی دوره شاه عباس برگزار می شد.(50) مراسم بزرگداشت عاشورا نیز با حضور شخص شاه عباس انجام می شد.(51) از جمله دیگر اقدامات شاه عباس در تقویت تشیع ترمیم بارگاه امامان معصوم علیهم السلام بود.(52)
از طرف دیگر علی رغم پایبند بودن شاه عباس به تشیع، او در انتخاب کردن راه مذهبی خود، سایر مسائل را نیز در نظر می گرفت، همچنان که برای تقویت بُعد اقتصادی کشور و جلوگیری از خروج پول ایران از کشور از خروج مسافران و زوار اماکن متبرکه خارج از کشور جلوگیری می کرد.(53) با این حال اگر به کسی اجازه چنین کاری داده می شد در عوض می بایستی مبلغ زیادی به شاه می پرداخت. همچنین شاه برای مبارزه با نفوذ بیش از اندازه صوفیان به بهانه نزاع حیدری و نعمتی در سال 1003هق، تعداد بسیاری از آنان را کشت.(54) در دوره او با وجود مقاماتی چون روحانیون، نهادهای مذهبی تابع نهادهای سیاسی بودند و مقام صدر به نیابت از طرف شاه در رتق و فتق امور کوشش می کرد.(55) اگر چه در دوره شاه صفی اول یعنی از سال 1038 تا 1052هق طبق موازین اسلامی از سوی شاه دستوراتی مانند منع مسکرات صادر شد، اما در مجموع دوره حکومت او با موفقیتهای سیاسی - مذهبی چندانی همراه نبود، او نیز مانند جد خود نظر مساعدی نسبت به اقلیتهای مذهبی داشت و با عیسویان به ملایمت رفتار می کرد.(56) حذف چهره های شاخص علمی شیعه در دوران سلطنت او کاملاً محسوس است. این حضور نیافتن واقعی علمی و مسئولانه که به نوعی مرهون خواست شاه صفی بود وضعیت علمی، فرهنگی و سیاسی کشور را به رکود و خمودی کشاند. شیخ علی نقی کمره ای، از علمای برجسته شیعه در این زمان از همنشینی با علما نسبت به دوره شاه صفی اظهار نگرانی کرده است و با نوشتن کتابی مطالبی را برای جذب او به سوی علما مرقوم داشت.(57) در دوره عباس دوم گزارشهایی از اقدامات شاه عباس برای ترویج تشیع به چشم می خورد، همچنان که او در زیارت امام رضا علیه السلام روش شاه عباس اول را زنده می کرد و همانند جدش در نزدیکی مشهد پیاده می شد و روی نیاز به خاک خالق می ستود.(58) و باقی راه را تا بارگاه امام رضا علیه السلام پیاده می رفت. همچنین به گفته فیض کاشانی شاه عباس در پی ترویج مذهب تشیع بوده است.(59) از طرف دیگر با وجود اینکه در دوره شاه عباس یهودیان مورد تعقیب قرار می گرفتند(60) اما او در مقایسه با گذشتگان از تعصب مذهبی به دور بود. بنابه درخواست شاه عباس دوم دو کتاب مرجع شیعه (اصول کافی و من لا یحضره الفقیه) توسط یکی از علما به نام دونقی به فارسی برگردانده شد و شرحی هم بر آن نوشته شد.(61) در زمان سلیمان (صفی دوم) شاه در رأس نهادهای سیاسی و مذهبی قرار داشت. امور مذهبی ابتدا در دست مقام صدر بود که سلیمان آن را به دو قسمت مقام صدر خاصه و صدر عامه تقسیم کرد.(62)
اما در عمل وظایف مقام صدر را مقام بعدی روحانی یعنی صدرالممالک بر عهده نداشت، بلکه محمد باقر مجلسی، شیخ الاسلامِ وقت، که از سال 1037 تا 1111هق مقام روحانی قدرتمند آن دوره بود، آن را بر عهده داشت. با وجود نداشتن تعصب مذهبی شاه، تعقیب اقلیتهای مذهبی نیز در این دوره گزارش شده است. تعقیب اقلیتها در اواخر عهد صفوی به حدی شدت یافت که حتی رؤسای مذهبی ارامنه نیز به زندان افتادند و کلیسای جلفا مجبور شد سالیانه مبلغی به دولت پرداخت کند.(63) همچنین طبق دستوری که سلیمان در حال مستی امضا کرده بود، رؤسای مذهبی یهودیان در اصفهان به قتل رسیدند و برخی نیز با پرداخت مبالغ زیادی پول از اعدام رهایی پیدا کردند.(64) شاه سلیمان به ظاهر خود را دین دار نشان می داد و می کوشید تا کشور را بر اساس سنتهای دینی و مذهبی اداره کند، او همچنین به دانشمندان و علمای شیعه را به دیده احترام می نگریست و جایگاه واقعی آنان را پاس می داشت.
شاه سلطان حسین نیز از سال 1105 تا 1135هق قبل از رسیدن به حکومت مانند پدرش تحت تأثیر علامه محمد باقر مجلسی، مجتهد با نفوذ وقت قرار گرفته بود، نفوذ مجلسی در آغاز سلطنت او تا اندازه ای بود که بر خلاف سنت معمول مراسم تاجگذاری را او انجام داد و از طرف شاه لقب جدید ملاباشی را که بالاترین مقام روحانی عهد او بود، دریافت کرد.(65) بر روی سکه های دوره سلطان حسین لقب دین پرور زده بودند که برای نخستین بار در میان شاهان صفوی مشاهده می شد.(66) از جمله دیگر اقدامات شاه حسین مقابله او با صوفیان بود.(67) همچنین در دوره سلطنت او وقف کردن روندی روبه رشد داشت و شاه به دلیل علاقه مندی به این سنت پسندیده موقوفات بسیاری از خود بر جای گذاشت. این موقوفات درموارد مناسبی مصرف می شد که از آن جمله می توان به برپایی مراسم روضه خوانی و تعزیه خوانی حضرت سیدالشهداء علیه السلام و زائران کربلا اشاره کرد.(68)
به هر حال سیاست مذهبی در عهد صفوی ادوار مختلفی داشت و با روی کار آمدن هر یک از شاهان سیاست مذهبی این عصر نیز رنگ خاصی به خود می گرفت. اما به طور کلی می توان چنین گفت: دولت صفوی گذشته از دلایل دیگر سیاسی سعی می کرد که از تمایل پیدا کردن سنیها به دولتهای دشمن مانند عثمانیها و ازبکها جلوگیری کند و در هر زمانی که با دولتهای مذبور قرارداد صلح منعقد می شد تعقیب اهل تسنن نیز متوقف می شد.

پی نوشت ها :

1-قاضی احمدبن شرف الدین الحسین الحسینی القمی، خلاصه التواریخ، ص19.
2-والتر هینتس، تشکیل دولت ملی در ایران، ص21.
3-منوچهر پارسا دوست، شاه اسماعیل اول، ص 121.
4-تشکیل دولت ملی در ایران، همان، ص 5.
5-ابن بزاز اردبیلی، صفوه الصفا، ص1231.
6-ابوالقاسم طاهری، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، ص 135.
7-دایره المعارف اسلامی، ج2، ص 1571.
8-عالم آرای صفوی، به کوشش یدالله شکری، ص 20-25.
9-عبدالحسین زرین کوب، دنباله جست و جو در تصوف ایران، ص 69.
10-همان، ص 72.
11-یحیی بن عبداللطیف قزوینی، لب التواریخ، ص 387.
12-عالم آرای صفوی، ص 28.
13-همان، ص 28.
14-روزبهان خنجی، تاریخ عالم آرای امینی، ص 272.
15-آق قویونلو، اتحادیه قبایل ترکان در منطقه دیار بکر که پس از دوره مغول پدید آمد و تا حدود سال 908هق دوام آورد، دانشنامه ایران و اسلام، ج1، ص 128.
16-این کلاه مخصوص دوازده ترکی، نشانه اعتقاد مذهبی به دوازده تن امام معصوم علیهم السلام بود. (ثابتیان، اسناد و نامه های تاریخی و اجتماعی دوره صفویه، تهران، کتابخانه ابن سینا، 1342ش، ص 154).
17-عبدالحسین نوایی، ایران و جهان از مغول تا قاجاریه، ج2، ص144.
18-غیاث الدین خواند میر، حبیب السیر، ج4، ص437.
19-عالم آرای صفوی، ص35.
20-همان، ص 37.
21-حسن بیک روملو، احسن التواریخ، ص 20.
22-همان، ص 25.
23-خلاصه التواریخ، ص 45-51.
24-احسن التواریخ، همان، ص 61.
25-جهانگشای خاقان، به کوشش الله داد مظنطر، راولپندی، ص 147.
26-رسول جعفریان، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج2، ص517.
27-مریم میراحمدی، دین و دولت در عصر صفوی، ص 49-50.
28-همان، ص 50.
29-عالم آرای صفوی، ص64.
30-اسکندربیک ترکمان، عالم آرای عباسی، ج1، ص 47.
31-جهانگشای خاقان، ص149.
32-عالم آرای صفوی، پیشین، ص518.
33-محمد باقر خوانساری، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج4، ص360.
34-احسن التواریخ، ص86.
35-عالم آرای صفوی، ص 2-480.
36-سید محمد علی حسینی زاده، علما و مشروعیت دولت صفوی، ص 117.
37-عبدالهادی حائری، دیباچه ای بر پیشینه تاریخی جنبشهای پان اسلامیسم، ص 12.
38-عالم آرای عباسی، ج1، ص76.
39-همان، ج1، ص229-244.
40-دین و دولت در عصرصفوی، ص54.
41-خلاصه التواریخ، ج1، ص225.
42-صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج1، ص 374.
43-عالم آرای عباسی، ج1، ص329.
44-عالم آرای عباسی، ج1، ص329.
45-خلاصه التواریخ، ج2، ص648.
46-البته قبل از این شعر، اسامی ائمه معصوم علیهم السلام بر روی سکه ها ضرب می گردید که به دستور وی حذف گردیده بودند.
47-رسول جعفریان، صفویه از ظهور تا زوال، ص 231.
48-عالم آرای عباسی، همان، ج2، ص974.
49-دین و دولت در عصر صفوی، ص57.
50-پیترو دلاواله، سفرنامه، ص85-6.
51-عالم آرای عباسی، ج2، ص1061.
52-همان، ج3، ص 1668.
53-دین و دولت در عصرصفوی، ص58.
54-محمدباقر پورامینی، صفویان نماد اقتدار ایران، ج2، ص 210.
55-عالم آرای عباسی، همان، ج2، ص761.
56-دین و دولت در عصرصفوی، همان، ص58.
57-صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج3، ص1175.
58-صفویه نماد اقتدار ایران، ج2، ص280.
59-همان، ص 280.
60-دین و دولت در عصرصفوی، ص 59.
61-محمد یوسف اله قزوین اصفهانی، ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس، ص537.
62-دین و دولت در عصرصفوی، همان، ص59.
63-همان، ص 60.
64-همان، ص 60.
65-سازمان اداری حکومت صفوی (تذکره الملوک)، ص 201.
66-صفویان نماد اقتدار ایران، ج2، ص355.
67-ابوالحسن قزوینی، فواید الصفویه، ص87.
68-صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج2، ص911.

منبع: حاجیلو، محمد علی؛ (1390)، ریشه های تاریخی تشیع در ایران، قم: انتشارات آشیانه مهر، چاپ اول.